آرامگاه ملا محمد جان؛ عارف بلخی
آرامگاه ملا محمد جان که نام او در گوش چندین نسل افغانستان، منطقه و جهان آشناست، در ولایت بلخ قرار دارد. مزار وی که از عارفان نامی افغانستان محسوب میشود، در شمال گورستان نوبهار ولسوالی بلخ در جوار دیوار تاریخی بلخ موقعیت دارد. قبر وی پس از سالها در نتیجه تحقیق جوان بلخی به نام بشیر شیوا شناسایی شده و اداره ولایت بلخ به حمایت مالی والی بلخ به ارزش یکصد هزار دالر اعمار گردیده است.
ملا محمد جان در دوره تیموریان، در هرات مشغول آموزش صرف و نحو بود که در آنجا با دختری به نام عایشه ازدواج کرد. سپس راهی بلخ شد و در همانجا دار فانی را وداع گفت.
سرود «ملا محمد جان» در وصف عایشه، دختری دلدادهای است که نذر کرده در ایام نوروز به مزار شریف برود و در جوار آرامگاه مولا علی دعا کند تا به آرزویش که رسیدن به ملا محمد جان است، برسد.
در رابطه به داستان عاشقانه عایشه و ملا محمد جان در کتابهای مربوط به تاریخ هرات و اخبار و روزنامهها بارها مطالبی نوشته شده و رادیو افغانستان نیز در سالهای دهه پنجاه خورشیدی این داستان را چندین بار نشر نمود.
دانلود آهنگ ملاممدجان (بیا که بریم به مزار) از استاد #ساربان
حکایت عشق عایشه و ملا محمد جان
روایت داستان عاشقانه عایشه و ملا محمد جان به این شرح است:
در عهد فرمانروایی تیموریان در هرات، به ویژه در عصر سلطان حسین بایقرا ( فرمانروایی: ۱۵۰۶-۱۴۶۹ م)، مردم از تمام قلمرو آنان در نوروز به مسجد کبود در مزار شریف میآمدند و دولت خرج عروسی جوانانی که در این روز در مزار شریف عروسی میکردند را پرداخت میکرد. دوران تیموری عصر شکوفایی هنر در هرات بود و مدارس متعددی در این شهر تأسیس شد و شاگردان در این مدارس به تحصیل علوم و فنون مختلفه میپرداختند. یکی از این مدارس، در نزدیکی سرحدیره در شمال شهر هرات، جوار زیارت ملاحسین واعظ کاشفی قرار داشت. یکی از طلاب این مدرسه فردی به نام ملا محمد جان بود که همه روزه از محله سرحدیره تا چشمه قلمفور که نزدیک زیارت مولانا عبدالرحمن جامی است، میرفت و صرف و نحو حفظ میکرد؛ ساعتی را در کنار چشمه استراحت میکرد و شکرانهای به جای میآورد.
آشنا شدن عایشه و ملا محمدجان
یکی از روزها جمعی از دختران سرحدیره که درمیان آنان «عایشه» دختر یکی از افسران مقرب دربار تیموریان نیز بود، به منظور آب گرفتن از چشمه قلمفور و تفریح و گردش میآمدند. ناگهان بادی با تندی وزیدن گرفت و روسری عایشه را از سرش پراند و باد آن را نزدیک پای ملا محمد جان آورد. عایشه خواست تا روسریاش را بگیرد. در همین حال، چشم ملا محمد جان به عایشه میافتد و هر دو دلباخته یکدیگر میشوند.
از آن روز به بعد عایشه و ملا محمد جان به کمک و زمینهسازی دوستان عایشه در کنار چشمه قلمفور، دور از چشم دیگران، همدیگر را ملاقات میکردند.
عشق عایشه و ملا محمد جان آنقدر بر سر زبانها افتاد تا به گوش پدر عایشه رسید. پدر با شنیدن این حکایت، عایشه را در خانه زندانی کرد و وی را از دیدن معشوقش محروم ساخت. ملا محمد جان هم آموزش صرف و نحو را کنار گذاشت و روز به روز از درد فراق عایشه ناتوانتر میشد.
شعر معروف ملا محمدجان
روزی از روزها که عایشه توانسته بود دور از چشم پدر، با دیگر دختران بر سر چشمه بیاید، با سوز دل این ترانه را خواند:
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لالهزار وا وا دلبر جان
برو با یار بگو یار تو آمد
گل نرگس خریدار تو آمد
برو با یار بگو چشم تو روشن
همان یار وفادار تو آمد
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لالهزار وا وا دلبر جان
بیا ای یار که مجنون تو هستم
خراب لعل میگون تو هستم
نمیبوسم لب پیمانهی می
پریشان و جگر خون تو هستم
بیا که بریم به مزار ملا ممد جان
سیل گل لالهزار وا وا دلبر جان
در همین حال، « امیر علی شیر نوایی» (وزیر شاه) با تعدادی از همراهان، از کنار این چشمه میگذشت که صدای خواندن عایشه توجه او را جلب کرد. وی با فراست و تیزبینی که داشت، دریافت که در پس این صدا، دردی نهفته است. خودش را به عایشه رساند و با ملایمت و مهربانی حال او را جویا شد. عایشه داستان عاشقانه خود و ملا محمد جان را به امیر حکایت نموده و اضافه کرد که ملا محمد جان از طلاب مکاتب شماست.
فردای آن روز، امیر به خانه پدر عایشه رفت و از عایشه خواستگاری نمود. پدر عایشه که وضع را چنین دید، به احترام امیر به این وصلت راضی شد. امیر عایشه و ملا محمد جان را به مزار شریف فرستاد و در همانجا مقدمات عروسی را فراهم نمودند. به این ترتیب این دو به یکدیگر رسیدند و نذرشان را به آستان حضرت علی(ع) ادا کردند و مدتی را در مسجد کبود به حیث خادم ایفای وظیفه کردند.